پارت صد و هشتاد و نهم

زمان ارسال : ۱۶۹ روز پیش

زمان تخمینی مطالعه : حدودا 7 دقیقه

دوباره چند ثانیه به گوشی خیره می‌ماند. آوا آنلاین است اما هنوز وارد صفحه‌ی چتشان نشده است.
- من و تو خیلی شبیه همیم. هر دو تنهاییم ولی از تنهایی بیزار. هر دومون فقط داریم تظاهر می‌کنیم که اوضاعمون خوبه. هیچ کدوم این وضعیتو نمی‎‌خوایم. من بیشتر از تو از این وضعیت خسته شدم. تو رو نمی‌دونم ولی تنهایی من فقط با تو پر می‌شه. وقتی نیستی کلافه‌م. دلم می‌خواد نزدیکم باشی، خیالم راحت باشه

اگه از رمان خوشت اومده اونو لایک کن.

نظر خود را ارسال کنید
آخرین نظرات ارسال شده
  • زی زی

    ۳۲ ساله 00

    رمان خوبی بود انگار توی رمان زندگی میکردیم قلم نویسنده عالی همه چی عالی ارزش خوندن و شب نخوابیدنم و داشت منتظر ادامه ام 🥰

    ۶ ماه پیش
  • فاطمه اصغری | نویسنده رمان

    به مهر خوندید فزیزدلم.🙏🏻🥰🥰🥰

    ۶ ماه پیش
  • Aa

    00

    👏🙏⚘

    ۶ ماه پیش
  • فاطمه اصغری | نویسنده رمان

    🌺🌺

    ۶ ماه پیش
  • یانا

    30

    درود کار تمومه آوا میدونه صدرا به همه زیروزبر زندگییش واقفه اما آوا هم بی گدار نمیخواد به آب بزنه شهریار بیاد وسط اضطراب آوا فروکش میکنه.

    ۶ ماه پیش
  • فاطمه اصغری | نویسنده رمان

    دقیقا. آوا عاقل بود، تجربه‌ی تلخ یک زندگی ناموفق هم محتاط‌ترش کرد.🌺

    ۶ ماه پیش
نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.